پيام
+
نه پيامم نه کلامم، نه سلامم نه عليکم، نه سپيدم نه سياهم. نه چنانم که تو گويي، نه چنينم که تو خواني ونه آن گونه که گفتند و شنيدي. نه سمائم، نه زمينم، نه به زنجير کسي بسته و نه بردهي دينم

حس تنهايي
90/11/3
غلط غو لو ت
نه سرابم،
نه براي دل تنهايي تو جام شرابم،
نه گرفتار و اسيرم،
نه حقيرم،
نه فرستاده پيرم،
غلط غو لو ت
نه به هر خانه و مسجد و ميخانه فقيرم
نه جهنم، نه بهشتم
چنين است سرشتم
اين سخن را من از امروز نه گفتم،
نه نوشتم،
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم.
حقيقت نه به رنگ است و نه بو،
نه به هاي است و نه هو،
نه به اين است و نه او،
نه به جام است و سبو...
غلط غو لو ت
گر به اين نقطه رسيدي به تو سر بسته و در پرده بگويم،
تا کسي نشنود آن راز گهربار جهان را،
آنچه گفتند و سرودند تو آني ...
خود تو جان جهاني،
گر نهاني و عياني،
تو هماني که همه عمر به دنبال خودت نعره زناني